تصور کن می خواهی همسرت را قانع کنی. فرزندت را قانع کنی. کاری به نظرت باید انجام شود اما ولایتی بر او نداری. قدرت اخم و تَخم و زندان و داد و هوار هم نداری. چطور وادارش می کنی کاری که تو می خواهی را انجام دهد، یا کاری که تو نمی خواهی را انجام ندهد؟!
حالا فرض کن آن نفری را که می خواهی قانع کنی، غریبه باشد. در موضع قدرت هم باشد. کمی غرورِ جایگاه هم به آن اضافه کن. حالا چطور می خواهی از او بخواهی مطابق میل تو تصمیم بگیرد؟ همه اش ظاهر قانون که نیست که بگویی قانون است دیگر باید اجرا شود. هست؟ قانون تفسیر می شود. با ایدئولوژی، با پیش زمینه های فکری. با تجربه ها. با حال بد و خوب.
اینها کار یک وکیلِ کار بلد است: یک ساعت در پرونده های سنگین، و خیلی کمتر در پرونده های معمول وقت داری صحبت کنی. به اندازه ۳ چهار صفحه هم فضا برای نوشتن داری که تاثیر بگذارد. حالا این تو و این دادگاه و اقناع او.
جادوگری هم اگر نگویی، جنگاوری که هست. مگر نه که علی ابن ابیطالب گفت: «چه بسا سخنان که از حمله مسلحانه کارگرتر است».
ناگفته پیداست دیگر، که برای اقناعِ دیگری در موضوعات حقوقی، لازم است علاوه بر تسلط بر حدود و جوانب هر کاری (مثلا تو بگو پیمانکاری که لازم است از مصالح و شرح وظایف مهندسین و ناظرین و مشاورین و شرایط عمومی پیمان و داوری و هاردشیپ و امثال اینها باخبر باشی)، باید بر تحلیل اقتصادی و فلسفه اخلاق و آن چیزی که انسان به واسطه آن خودش را توجیه می کند هم مسلط باشی که اینها عمومات و مبانی کار دفاع وکیل است.
ما علاوه بر تسلط و اشراف بر این مبانی و عمومات، در موضوعات خاصی مثل امور مالی (تو بگو بورس، بگو جرایم اقتصادی مثل پولشویی و کلاهبرداری های خاص. اختلاس و تخلف در تفریغ بودجه و…)، قراردادهای ساخت و مهندسی (پیمانکاری های سبک و سنگین، مثل راه و باند، برج سازی و مشارکت در ساخت و پیش فروش حتی)، قراردادهای بانکی و اختلاف در سود و جرایمی که اضافه دریافت شده؛ آموزش دیده و کار کرده ایم، تا چه رسد به دعاوی به ظاهر ساده تری مثل تنظیم سند ملک و ابطال آنها.