دود بدون آتش
جسیکا هنری، استاد دانشکده حقوق دانشگاه مونت کلر ایالت نیوجرسی آمریکا، اشتباهات قضایی که طی آن افراد بی گناه محکوم به زندان شده اند را موضوع کتاب اش قرارداده است: دود بدون آتش: محکومیت افراد بی گناه در جرایمی که هرگز رخ نداد
بنابر تحقیقات ایشان در یک سوم محکومیتها اساسا جرمی رخ نداده! (در متن مقاله مشخص نشده محدوده تحقیق ایشان یک ایالت یا تمام کشور آمریکا بوده)
خواندن این مطلب، وضعیت رسیدگی به جرایم در ایران را برایم یادآوری کرد. بیشتر وکلا در امور کیفری کمتر موفق اند. نه به این خاطر که از علم حقوق جزا یا مهارت سخنوری کم بهره اند (البته که به نظرم به دلایلی که در ادامه می آید، وکلا کمتر برای دانش حقوق جزا وقت می گذارند) بلکه به خاطر فرهنگ حاکم بر قضاوتهای کیفری.
خانم هنری می گوید (من کتاب را نخوانده ام و اطلاعاتم از محتوای آن از مقاله معرفی آن می آید) نقش پلیس و دادستان و قاضی متعصب و سختگیر در وقوع اشتباهات قضایی در امور جزایی پررنگ است: وقتی جرمی رخ داده، حتما مجرمی در کار است.
در اینجا هم همین گونه است: اصل بر برائت است، اما کم اتفاق نیفتاده که فرض را بر مجرمیت گذاشته اند. این یعنی متهم باید دلیل بیاورد که مجرم نیست. اگر احساس شود که جرمی رخ داده و فردی به عنوان متهم معرفی شود، خصوصا اگر تعداد شکات زیاد باشد، حتی اگر دلیل هم نباشد، فرض بر گناهکار بودن گذاشته می شود.
بر عکس در دعاوی حقوقی (در مقابل کیفری) ضوابط روشن تر است و قضات عموما به ادله طرفین خود را محدود نگه می دارند.
البته که اغلبِ سختگیری ها در امور کیفری ریشه در احساس مسئولیت نظام قضایی در جلوگیری از بروز جرائم و مجازات فرد خاطی دارد، اما به نظرم ناتوانی نظام پلیسی-قضایی در کشف دلیل و انتساب جرم، نباید ما را به اعتماد بیش از حد به احساس مان وا دارد. هر چه باشد همه انسانیم و با نقص ها و ضعفهای طبیعت بشری که قابل دستکاری از سوی محیط و حالات روانی و جسمی مان در زمان تحقیق یا رسیدگی به موضوعات است. وقتی بازاریاب ها می توانند ما را وادار به خرید کالا یا خدمات مشخصی کنند، یعنی اعتماد زیاد به احساس و آنچه «شَمّ» می نامیم، معیار و ضابطه صحیحی نیست.