مطالب حقوقی

حمایت از ساخته های هوش مصنوعی، فعلا ممنوع!

3 شهريور 1402

 

این روزها که رباتها هم خرده هوشی پیدا کرده و شده اند هوش مصنوعی، یکی از مسئله ها در حقوق این شده که اگر اینها چیزی نوشتند، یا تصویری کشیدند یا ساختند؛ آیا آنچه تولید کرده اند، قابل حمایت است؟ یعنی مثلا می توانیم بگوییم حق فروش آن چیزِ جدید (تو بگو اثر هنری، که نیست) متعلق به خود ربات، یا مالک آن ربات یا هوش مصنوعی است؟

ما سر این موضوع فکر و بحث زیاد می کردیم. اما برآیندِ فکر و‌ بحث اگر در اجرا (مثلا حکم دادگاه) دیده شود می تواند مِلاک شود، والّا فَلا (اصلا می نویسی و‌ می گویی برای همین دیگر. که کسی یا جریانی به دنبال فکر تو‌ به راه افتد). در ایران اما حُکم دادگاهی در این مورد نیست، ولی چند روز قبل به رای تازه‌ای از یک قاضی آمریکایی برخوردم که گفته بود، نه. اثری که ربات بسازد را حمایت نمی کنیم.

در این رای قاضی پرونده می گوید برای این که یک محصول در پارادایم مالکیت فکری قابل حمایت باشد، باید آن محصول، مخلوق انسان باشد، نه ربات. البته من هر چه گشتم اصل رای را ندیدم و ممکن است برای نویسنده این خبر، این قسمت مهم بوده که آن را ذکر کرده، اما شاید مثلا اگر ما اصل رای را می خواندیم، درک دیگری پیدا می کردیم. اما به هر حال این طور گزارش شده.

از اینها که بگذریم، به نظرم قاضی می توانست از منظر دیگری هم حمایت نکردن از چیزی که ربات می سازد را نپذیرد:

بیایید کمی عقب برویم. آنجا که تصمیم گرفته شد از مخلوقات فکریِ آدمها حمایت قانونی شود. مثلا اختراع یا کتاب. اصلا چه شد که این فکر به ذهنمان زد؟ می خواهم از مبانی مالکیت فکری حرف بزنم. گفته شده در قرن نوزدهم در پاریس نمایشگاهی از اختراعات گذاشتند. (همان که ناصرالدین شاه هم دعوت بود و نخود و لوبیا بردند و او هم چشمش به زنهای زشت آنها بود، به زعم خودش) اما مخترعین نیامدند. پرسیدند چرا نمی آیید؟ گفتند طرح مان را ببینند، می دزدند، ما هم دستمان به جایی بند نیست.  راست می گفتند. پس عاقلانِ چند کشور دور هم جمع شدند و قراردادی نوشتند که گواهی اختراع بدهند و از مخترع حمایت کنند.‌ در پاریس. هنوز هم این قرارداد اصلاح و بهتر و بزرگتر می شود، و باقیست. (کنوانسیون پاریس)

بله آدم اگر نفع برایش نباشد، دست به کار نمی شود. اگر نیاز نداشته باشد کاری نمی کند. این را تا حالا فهمیده اند البته. ممکن است بعدها بُعد دیگری از آدمیزاد هم دیده شود. اما فعلا اینطوری هستیم ظاهراً. آدم بودن فروکاسته شده به کار و جلب توجه و پول. برای چیزی هم که پولی ندهیم ارزشی قائل نمی شویم. (چپ‌ها هم از همین ناراحتند دیگر، اما راهی که معرفی می کنند کج راهه است، اگر بیراهه نه. نمی بینی هر چه دولت مفت در اختیار مردم قرار می دهد به اعلا درجه نابودش می کنیم؟!) فعلا سرمایه داری ثابت کرده موجب رونق و بهتر شدن رفاه و آسایش می شود، آرامش اگر نه. پس محصول ذهن و فکر را پولی کرده ایم که بازار پیدا کند. که ترغیب و تشویق بشوی که ذهن ات را به کار بگیری. دیگر جبر و نیاز سابق نیست، اما میل به دیده شدن و برنده شدن در مسابقه با دیگران، میل به بیشتر داشتن، هست. ربات که اینها را ندارد. دارد؟ دنبال جاه و مقام که نیست. حداقل فعلا. پس، از محصولی که او ساخته حمایت کنیم که چه بشود؟ از خود ربات و هوشی که می تواند محصول جدیدی بسازد حمایت می کنیم که این رباتها را بیشتر بسازند. نوآوری بیشتر شود. اما چیزی که آن ربات ساخته را دیگر نه. وانگهی اگر چنین کنیم، یعنی ساخته های دستِ ربات و هوش مصنوعی را هم حمایت کنیم، از کجا معلوم که فلان غول نرم افزاری، مثلا اَلفِبِت (تو بگو گوگل) یا مایکروسافت، یا اینتل، یا فلان؛ هوش مصنوعی‌ای نسازند که همه چیز بسازد؟ کتاب بنویسد. نقاشی بکشد. مجسمه بسازد (این کار را که چند سالی است می کنند: پرینتر سه بعدی دیگر) درست است  که این خیال پردازی به نظر می رسد، دور و دیر (شاید هم نه) اما تصورش دیگر محال نیست به هر حال. آن وقت ما می شویم برده آنها که! برای هر چه رباتشان ساخته باید پول بدهیم. (یا هر چه آنها خواستند!)

اساسا مبنای مالکیت بر سایر اموال هم کمک کننده بودن به فرایند رقابت و در نهایت، بیشتر شدن رفاه مردم است از نظر برخی متفکرین. برخی دیگر اما می گویند کار انسان محترم است به واسطه محترم بودن خودش. پس نتیجه کار او هم باید به خودش بازگردد (سوسیالیست ها همین را کرده اند پیراهن عثمان و عَلَم دولتی سازی همه چیز را بلند کرده اند که دنیایشان گلستان شود. زهی خیال باطل) شاید قاضی این پرونده اگر حمایت از محصول انسان را در مقابل حمایت نکردن از محصول ربات بیان کرده، این را مدنظر داشته. که درست هم هست البته. هر چند جامع نه.

 

 آن خبر اول را اینجا ببینید.

 

© این نوشته اولین بار صبح خیلی زودی در این وبسایت منتشر شده. به قول اَنتِلِکچوآل خوانده ها، «سواری مجانی» نکنید! ما که پا‌پِی نمی شویم، اما معلوم می شود، برای خودتان بد است.