جعل سند رسمی با جعل هویت
پیرمرد در سال ۹۳ به دفترخانه ای در تهران رفته بود و اختیار فروش، معاوضه، اجاره و هر نوع معامله دیگری را راجع به ملک خود، به آقای ص داده بود. آقای ص هم به محل رفته بود که ملک را بفروشد. از بنگاه یا افراد دیگری که خانواده پیرمرد را می شناختند، به بچه هایش خبر رسید که چه اتفاقی در حال رخ دادن است. آنها هم به دنبال آقای ص که تو که هستی و چه طور از پدر ما وکالت گرفته ای؟ صاد که متوجه خراب بودن اوضاع می شود، ترجیح می دهد موقتا در آن حوالی دیده نشود. از خیر معامله گذشت تا آبها از آسیاب بیفتد. خوشبختانه بنگاه از وکالت آقای صاد کپی گرفته بود. ظاهرا آقای صاد خیلی اطمینان داشت که بدون مشکل برنامه اش را پیش خواهد برد، غافل از این که پیرمرد و خانواده اش، افرادی سرشناس در محل بودند!
کپی وکالتنامه، شناسنامه و گواهی فوت پدرشان را ارائه کردند تا برای جلوگیری از موضوع، اقدام حقوقی شود. پدر خانواده سال ۶۱ فوت کرده بود! ظاهرا آقای صاد به نحوی از این موضوع مطلع شده و چون خیلی وقت بود که ملک بدون اقدامی رها مانده، فکر می کرد لابد ورثه ای هم در کار نیست.
نقشه این بود که فرد دیگری را به جای مالک به دفترخانه ببرد
ترجیح دادم موضوع را به طریق کیفری پیگیری کنم. از آقای صاد و سردفتر به جرم مشارکت در جعل شکایت کردم. صاد فراری بود. سردفتر که احضار شد، دفاع کرد که طرف شناسنامه و کارت ملی ارائه کرده و سال ۹۳ هم هنوز دفترخانه ها به ثبت احوال متصل نبودند که از فوت مالک مطلع شویم.
نمی شد فهمید که راست می گوید یا نه، اما بازپرس ادعایش را نپذیرفت و با صدور کیفرخواست، از دادگاه تقاضای مجازات برای هر دو کرد. دادگاه هم بعد از برگزاری جلسه، هر دو را به سه سال حبس محکوم کرد.
دفاع سردفتر و وکیل او ضعیف بود به نظرم. آنقدری برای خلاصی از اتهام تلاش نکردند که باید.
حتی اگر بی گناه هم باشی، برای اثبات بی گناهی و برائت، باید تلاش کنی. به خصوص وقتی شواهد به ضررت باشد.